بلند، شاق، گزاف، اغراق امیز، بلند بالا، بلند قد، قد بلند سایر معانی: مرتفع، فرازین، رفیع، (انسان) بالابلند، بلندقامت، سروقد، رفعت، قامت، (امریکا - عامیانه) باور نکردنی، مبالغه آمیز، بزرگ، (د ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رویه، فوقانی، بالایی، بالا رتبه، زبرین، بالاتر، بالا سایر معانی: فرازین، علیا، فرازتر، بلندتر، رویی، (در) رو، شمالی، اخیرتر، نو، نوین، (جمع) جامه ی بالایی، بلوز، پیراهن، دندان بالا، دندان فو ...
از اغاز، مافوق، برتر، رو، بالاترین، از بالا، از ابتدا سایر معانی: فوقانی ترین، زبرین، فرازین ترین، بلندترین، برجسته ترین، مهم ترین، پراهمیت ترین، مهندترین، فرمندترین، ارجح ترین، برترین، اولی ...
حالتی از خُلق که همراه با سرخوشی و آسایش و نشاط فراوان است [روانشناسی]
واژههای مصوب فرهنگستان
هادیراه ناهمسطح بر روی سازهای که ارتفاع ایمن را برای وسایل نقلیۀ درحالحرکت بر سطح زمین فراهم میکند [حملونقل درونشهری - جادهای] ...