بالا بردن، بلند کردن، ترفیع دادن، افراشتن، عالی کردن، نشاط دادن سایر معانی: فرازیدن، افرازیدن، صدا را بلند کردن، (بر دانگ صدا) افزودن، (حرارت و صدا و غیره) زیاد کردن، ارتقای رتبه دادن، به جا ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عرشه
خُلق بالا [روانشناسی] حالتی از خُلق که همراه با سرخوشی و آسایش و نشاط فراوان است
واژههای مصوب فرهنگستان
خط اهن هوایی، ترن هوایی [عمران و معماری] خط آهن برآمده - خط آهن هوایی
راه آهن هوایی، راه آهن فراز (که روی ساختمان پل مانندی حرکت می کند تا رفت و آمد خودروها را مختل نکند) [عمران و معماری] خط آهن برآمده - خط آهن هوایی
[عمران و معماری] بالاکنار
[عمران و معماری] مخزن مرتفع - منبع هوایی [زمین شناسی] منبع هوایی، برج آب [آب و خاک] منبع هوایی
تکریم اغراق امیز نمودن، بدرجهء خدایی پرستیدن، علم کردن سایر معانی: به رتبه ی الهی ارتقا دادن، تبدیل به خدا کردن، مثل خدا پرستیدن
متمدن کردن، متمدن شدن سایر معانی: متمدن کردن یا شدن، شهرا کردن، تعالی بخشیدن، تادیب کردن
ایجاد کردن، ساختن، بناء کردن، ساختمان کردن سایر معانی: بنا کردن، احداث کردن، (هندسه) رسم کردن، ساختمان، ساختار، سازه، کدواده، نظریه، همسازه، مفهوم، ابداع کردن، تدوین کردن، انشا کردن [عمران و ...
بزرگ کردن، تقلا کردن، کشیدن، باد کردن، جابجا کردن، بلند کردن سایر معانی: (با زحمت) بلند کردن، بالا بردن، بلند کردن و پرتاب کردن، (آه) کشیدن، سینه ی خود را بالا یا جلو آوردن، بااشکال حرف زدن، ...
جای مرتفع، بلند پایه، رفیع، وافرگران، تند زیاد، با صدای زیر، اندکی فاسد، رشید، علیه، با صدای بلند، بلند، خوشحال، علوی، خشن، عالی، گزاف، مرتفع، زیاد، عالی مقام، عالیجناب، علی، متعال، بو گرفته ...