منتخب سایر معانی: برگزیدن، انتخاب کردن، برگزیده منتخب
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هیئت انتخابات [علوم سیاسی و روابط بینالملل] نهاد مسئول برگزاری انتخابات
واژههای مصوب فرهنگستان
[آمار] پیش بینی انتخابات در نظام رای دهی قابل انتقال
پایشگر انتخابات [علوم سیاسی و روابط بینالملل] فرد یا سازمان بیطرف داخلی یا خارجی که مشاهدۀ فرایند انتخابات را بر عهده دارد و درصورت وقوع تخلف مداخله میکند ...
پایش انتخابات [علوم سیاسی و روابط بینالملل] مشاهدۀ فرایند انتخابات توسط افراد یا سازمانهای بیطرف داخلی یا خارجی و مداخله در آن درصورت وقوع تخلف ...
[حقوق] انتخاب مبنای طرح دعوی، انتخاب وسیله جبران خسارت
[آمار] پیش بینی انتخابات
انتخابی، گزینشی سایر معانی: انتخاباتی، گزینگانی، اختیاری، (آموزش) اختیاری، کلاس گزینشی، (نادر - دارای تمایل به ترکیب شدن یا جذب کردن برخی مواد در مقایسه با مواد دیگر) تمایلی، خواهانی، استعدا ...
پذیرش غیرفوریتی [مدیریت سلامت] پذیرش زمانبندیشده برای درمان بیماری یا آسیبی که به تعویق افتادن آن حیات بیمار را به خطر نمیاندازد ...
[شیمی] نظریه الکترومغناطیسی
گزیننده [علوم سیاسی و روابط بینالملل] فردی که بهتنهایی بهعنوان عضوی از مجمع یا هیئتی و در این صورت با رسیدن به اجماع یا ازطریق رأیگیری فرد یا افرادی را برای تصدی مسئو ...
گزینگر سایر معانی: وابسته به انتخابات (گزینگان) یا انتخاب کنندگان (گزینگران)