elector

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

گزیننده [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل]

فردی که به‌تنهایی به‌عنوان عضوی از مجمع یا هیئتی و در این صورت با رسیدن به اجماع یا ازطریق رأی‌گیری فرد یا افرادی را برای تصدی مسئولیتی خاص برمی‌گزینند

انگلیسی

elector

واژه‌های مشابه

electoral

گزینگر سایر معانی: وابسته به انتخابات (گزینگان) یا انتخاب کنندگان (گزینگران)

دیکشنری انگلیسی به فارسی

amplitude selector

گزینشگر دامنه [فیزیک] ← گزینشگر ارتفاع تَپ

واژه‌های مصوب فرهنگستان

channel selector

مجرا گزین [برق و الکترونیک] کانال گزین کلید یا آلت کنترلی دیگری که گیرنده تلویزیون را روی کانال مورد نظر تنظیم می کند.

دیکشنری انگلیسی به فارسی

colour selector

[نساجی] دستگاه انتخاب رنگ پود

دیکشنری انگلیسی به فارسی

direct colour selector

[نساجی] دستگاه انتخاب رنگ ( پود )

دیکشنری انگلیسی به فارسی

pulse heightselector amplitude selector differntial pulse heigh discriminator

[برق و الکترونیک] انخاب کنندهارتفاع پالس، انتخاب کننده دامنه، ممیز ارتفاع پالس تفاضلی مداری که پالس خروجی معینی را تنهابه هنگام دریافت پالس ورودی با دامنه ای بین دو مقدار تعیین شده، ایجاد، م ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

selector

انتخاب کننده، گلچین کننده، گزیننده، گزینشگر سایر معانی: گزینگر [سینما] گزیننده [برق و الکترونیک] انتخاب کننده قطعه خودکار یانوع دیگری برای بر قر ار کردن اتصالها به هر کدام از مدارهای متعدد م ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

selector channel

[کامپیوتر] مجرای گزیننده ؛ کانال انتخاب کننده

دیکشنری انگلیسی به فارسی

selector pulse

[برق و الکترونیک] پالس انتخاب کننده پالسی که برای انتخاب یکی از عملکردها در بین مجموعه ای از عملکردها به کار می رود .

دیکشنری انگلیسی به فارسی

selector rod

میل‌ماهک [قطعات و اجزای خودرو] میله‌ای در جعبه‌دنده‌های دستی که حرکت را از میله‌بندی تعویض دنده به ماهک انتقال می‌‌دهد ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش