خودپرستانه، ازروی خودبینی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لافزن، خود ستا، چاخان، متظاهر سایر معانی: به خود بالنده، پزی، لافنده
جسور، خود نما، از خود راضی، خیره چشم سایر معانی: (عامیانه) غره، کسی که بخود می نازد، مغرور، اهل منم منم
متعصب، جزمی، کوته فکر سایر معانی: (وابسته به دگما) اندیش پایه ای، جزم اندیش، فریور، آیینی، فرازمانی، فردادی، (ادعا شده بدون اثبات) خشک اندیشانه، خشک اندیش، (نظری و غیرتجربی) قیاسی (dogmatica ...
خود خواه سایر معانی: خودپسندانه، خودپرستانه، مبنی برخودپرستی یاخودبینی
مربوط به انسان گریزی سایر معانی: وابسته به یا همانند آدم بیزار از دیگران، انسان گریز(انه) (misanthropical هم می گویند)، مربوط به انسان گریزیmisanthropic(al)بیزار از انسان، متنفر از بشر، مردم ...
خود خواه، خود پرست، خود پسند سایر معانی: خودخواهانه، خودپسندانه