بهم پیوستگی ,تسلسل ,سلسله ,رشته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(جامه و غیره) بید خورده، بید زده، کهنه، دارای زدگی، زهوار در رفته، فکسنی، زپرتی، بید خورده
(معمولا با: up) تمیز و مرتب کردن، آراسته کردن، تروتمیز کردن
(adjective) (غذا) دست نخوره، نخورده
[نساجی] آرد گندم
گندم گون، وابسته به گندم، برنگ گندم سایر معانی: ساخته شده از گندم یا آرد گندم، گندمی
نان گندم
(نوعی سگ دم کوتاه) تریر گندمی
پرخاشگر، مهاجم، متجاوز، پرتکاپو، سلطهجو، پر پشتکار سایر معانی: (در مورد رفتار با دیگران) اهل فشار و تحمیل، پویا و پرحرارت، پافشار، فعال، تازشگر، یورش بر، برتاختگر، (روان شناسی) پرخاشگر، دعوا ...
در معرض خطر (یا خسارت و غیره)
غم انگیز، مصیبت بار، محنت بار سایر معانی: شرارت بار، شرور، زیانبخش، مصیبت انگیز
تیرچوبی کلفت بر عرشه ی کشتی (که طناب ها و کابل ها را دور آن می پیچند)، موت جفتی، یکی از دو اسم مفعول فعل: bite، گازگرفته، گزیدگی، زننده