کمیابی سایر معانی: تنگیابی، دیریابی، نایابی، نادر بودن، کمبود، کم داشت، ضیق، قلت، فقدان
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی، توده، توده کردن، تکان دادن، ترساندن، تکان سخت خوردن، دچار هراس سخت شدن، هول و هراس پیدا کردن سایر معانی: تکانه، ...
احمق، ابله، بی شعور، ساده لوح
منظومه شمسی سایر معانی: منظومه ی شمسی [زمین شناسی] منظومه شمسی - منظومه شمسی عبارتست از خورشید و سایر اجرامی که در مدارهایی به دور آن می گردند. [ریاضیات] منظومه ی شمسی ...
قلمرو، رشته، دایره، کره، فلک، گردون، جسم کروی، حدود فعالیت، دایره معلومات، محیط، حوزه، گوی، احاطه کردن، بصورت کره دراوردن سایر معانی: هر چیز کروی: گوی، گردله، گردک، توپ، پرهون، سپهر، (نجوم ق ...
هواسپاری [باستانشناسی] نوعی تدفین که در آن جسد را بر روی زمین یا درخت یا صخره یا سکو مینهند
واژههای مصوب فرهنگستان
زمینی، دارای تلوریوم سایر معانی: وابسته به تلوریم (tellurium)، رجوع شود به: tellurian، tellurous دارای تلوریوم
زمین، سرزمین، خاکی، دنیوی، زمینی سایر معانی: وابسته به کره ی زمین، دنیوی (در برابر: اخروی)، این جهانی، کره ی زمین
زمینی، خاکی، دنیوی، این جهانی سایر معانی: خشکی، زمینی (در برابر: آبی یا هوایی)، زمین زی، خاکزی، وابسته به کره ی زمین، وابسته به نخستین چهار سیاره ی منظومه ی شمسی (عطارد و زهره و مریخ و زمین) ...
جدی، وهمی، غیر طبیعی سایر معانی: عجیب و غریب، غیرعادی، ناروال، فوق العاده، ابر روال، اسرارآمیز، مرموز، (پهلوی) راز یک، رازگون، غریب، زیرک
لخت شدن، جامه از تن بدر اوردن سایر معانی: رخت کندن، لباس در آوردن، عریان کردن
اشکار کردن، برهنه کردن، کشف کردن، سر پوش برداشتن از سایر معانی: آشکار کردن، بر ملا کردن، افشا کردن، پرده برداری کردن، روپوش یا پوشش چیزی را برداشتن، عریان کردن