بد، تکان دهنده، هولناک، برخورنده سایر معانی: روانکوب، زننده، بسیار ناخوشایند، مستهجن، ناپسند، قبیح، زشت، منزجر کننده، مایه انزجار، موحش، بسیار بد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازمایش، پرتاب، رموک، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، ترسو، خجل، رم کردن، از جا پریدن، پرت کردن سایر معانی: پرآزرم، زودشرم، (جانور) رموک، رمو، یکه خوردن، کمرویی کردن، محتاط شدن، خود را عقب کشیدن، ...
ترسو، چموش، تغییر پذیر، لاسی، اهل حال، رم کننده سایر معانی: رموک، رمنده، بی وفا
ترسناک، عظیم، مهیب، فوق العاده، هولناک سایر معانی: ترس انگیز، ترس آور، خوف انگیز، هول انگیز، وحشت انگیز، بسیار، ستهم، زیاد، شدید، (عامیانه) معرکه، عالی، خوب، محشر
عزادار، عزادار، نالان، گریان سایر معانی: اشکبار، پر اشک، متمایل به گریه و زاری، تراونده، آب چکان، عرق ریز