[ریاضیات] نسبت دوتایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] دستگاه دوتائی، دستگاه شمار در مبنای دو
جفت، زن و شوهر، دوتا، نر و ماده، زوج، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن، بهم بستن، وصل کردن، جفت کردن، پیوستن سایر معانی: دو عدد، (عامیانه) چند، چند عدد، چند تا (گاهی بدون: of)، جفت ...
اواز یا موسیقی دو نفری سایر معانی: جفت، دو نفر، زوج، پیشوند: دو، دوگانه [duologue] [ریاضیات] دو، زوج
دو سایر معانی: دو (2)، دو تا، دو عدد، زوج، جفت، (ورق بازی) دولو، خال دو، (تاس بازی) دو، عدد دو، شماره ی دو، شماره دو [برق و الکترونیک] دو [ریاضیات] دو
دوگانه، دو نفره، دونفری سایر معانی: دو نفر، دو تا، بازی یا رقص دو نفری، دونفری، دو نفره، دوگانه