خانه مسکونی، منزل، خانه شخصی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نساجی] مدت زمان ماندن محلول در یک مکان
منزل، مسکن، سکنی، بودگاه، بودباش، مقر، رحل اقامت افکندن سایر معانی: منزلگاه، کاشانه، خانه، محل اقامت، دوران اقامت، زمان گذشته و اسم مفعول فعل: abide، اشاره کردن، پیشگویی کردن [حقوق] اقامتگاه ...
ذاتی، مادر زادی، ارثی، موروثی، خلقی سایر معانی: فطری، خلقتی [علوم دامی] مادرزادی ؛ صفتی که قبل از تولد به وجود آمده و در موقع تولد وجود دارد. [بهداشت] مادرزادی
خانقاه، منزل، مسکن، جا، برج، نشیمن، خانه، سرای، اهل خانه، جایگاه، اهل بیت، محل سکنی، منزلگاه، خانه نشین شدن، منزل گرفتن، پناه دادن، جا دادن، منزل دادن سایر معانی: کده، سرا، خانواده، (ساختمان ...
کوشک، کاخ سایر معانی: قصر
خانچال [باستانشناسی] گودالی در زمین که مردم روی آن را با تیرهای چوبی و شاخوبرگ درخت و دیگر مواد میپوشاندند و بهطور موقت در آن زندگی میکردند ...
واژههای مصوب فرهنگستان
سکنی، مقر، عمارت، مقام، محل اقامت، اقامت گاه، سکونت سایر معانی: اقامت، باشایی، خانه، منزل، مسکن، ماوا، محل سکونت، بودگاه، کاخ، خانه ی بزرگ [حقوق] اقامت، اقامتگاه، محل سکونت [پلیمر] ماندگاری ...
گودالی در زمین که مردم روی آن را با تیرهای چوبی و شاخوبرگ درخت و دیگر مواد میپوشاندند و بهطور موقت در آن زندگی میکردند [باستانشناسی] ...