رنجش، غیظ، اوقات تلخی، دسته خنجر سایر معانی: خشمگین (امروزه بیشتر در این عبارت به کار می رود - high dudgeon : بسیار خشمگین یا آزرده)، (چوبی که از آن دسته ی خنجر می ساختند) چوب خنجری، دسته ی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عصبانیت، غضب، تغیر، ترساندن، اوقات تلخی کردن، قهر کردن، رنجیدن، اماس کردن سایر معانی: با گستاخی رفتار کردن، با خشونت و گردن کلفتی رفتار کردن، رنجاندن، آزردن، خشمگین کردن یا شدن، فوت کردن، با ...
عداوت، کینه، بدخواهی، خصومت دیرین سایر معانی: دشمنی دیرینه، بغض، کینه توزی (انگلیس: rancour)
تندی، خصومت، تلخی، واگیری، زهراگینی سایر معانی: نیش (virulency هم می گویند)، ویشناکی، قدرت عفونت زایی یا بیماری زایی (میکروب ها)، پلشت زایی، زهرآگینی، کینه، بدخواهی