(عامیانه) داروی مسکن، آرام بخش، داروی خواب آور، دلسرد کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[علوم دامی] سندروم ایستا ناتوانی
(استرالیا - عامیانه) ولگرد، مفت خور، (انگلیس - عامیانه) مشروب الکلی که در غرب می نوشند
سختی، فلاکت، بدبختی، مشقت، ادبار و مصیبت، روزبد سایر معانی: ادبار، ناملایمات، پریشان حالی
سوراخ، گمانه، منفذ، کالیبر تفنگ، سر خر، با مته سوراخ کردن، موی دماغ کسی شدن، خسته کردن، سوراخ کردن، با مته تونل زدن، سفتن، نقب زدن، وسیله سوراخ کردن، سنبه زدن سایر معانی: (هر چیزی که به خاطر ...
(امریکا - خودمانی) هر چیز ناخوشایند، (قدیمی - خودمانی) آدم انگل، آدم ولگرد و تلکه کن، ادم بیکار، ادم تنبل، چر میان
عامل پریشانی، دژم ساز، عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی سایر معانی: (دارو) افسرده گر، کندساز، آرامبخش (کاهنده ی میزان فعالیت اعصاب یا عضلات) [بهداشت] افسرنده [معدن] بازداشتکننده (فلوتاسیون) ...
ترس، جبن، بی میلی، وحشت زدگی، ترسانیدن، بی جرات کردن سایر معانی: پروا، بیم، بیمناکی، ترس و نومیدی، واهمه، نگرانی، (دچار آمیزه ای از ترس و نومیدی کردن) نگران کردن، بیمناک کردن، دلسرد کردن، دل ...
خواجه، مالک، دارنده سایر معانی: مالک، دارنده [حقوق] مالک، صاحب
دارا، مالک، متصرف سایر معانی: متصرف، مالک، دارا [ریاضیات] مالک، دارا، متصرف
ریزش، مقدار زیاد، افت، رکود، زمین باتلاقی، کاهش فعالیت، دوره رخوت، یکباره فرو ریختن، یکباره پایین امدن یا افتادن، سقوط کردن سایر معانی: (ناگهان و محکم) افتادن، فرو افتادن، (فعالیت یا قیمت و ...