(آنچه که) گفتنش آسان و انجامش دشوار است
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مانده، ازپادرامده، ازپاافتاده
مناسب، در خور، فرا خور سایر معانی: جور، مختص، مخصوص
(داروی مخدر و ساختگی به فرمول c21h27no که از مرفین قوی تر است و در درمان اعتیاد به هروئین و غیره به کار می رود) متدون
[نساجی] موریندون (ماده رنگین نارنجی تا قرمز گیاهی)
گفتن همان و انجام شدن همان، تا گفته شد انجام شد
بخشنده، کشیش امرزنده گناه سایر معانی: بخشاینده، رحمان
(به ویژه گوشت) نیم خام، نیم پز، کم پخته
افرین، احسنت! سایر معانی: خوب انجام شده، ماهرانه، زبردستانه، افرین، خوب پخته
تیر رها شده را نمی توان برگرداند، آب ریخته را نمی توان به جوی برگرداند
تنها، یکتا، فقط، صرفا، یکتنه سایر معانی: تک، به تنهایی، دست تنها، بی مانند، یکه، محضا
حرکت، رفتار، وضع، سلوک، اخلاق، طرز رفتار، مشی سایر معانی: behavio(u)rروانشناسى : رفتاررفتار، کردار، (واکنش هر چیز نسبت به محیط خود) کنش، عمل، کارکرد [عمران و معماری] رفتار - حالت - عمل [بهدا ...