شستن، گازری کردن، شسته شدن سایر معانی: (جامه و ملافه و غیره) شستن، شستن و اتو کردن، اتوشویی کردن، تحمل شسته شدن را داشتن، (خوب) شسته شدن، (پولی که از راه نامشروع به دست آمده: از مجرای چند حس ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چکیدن، کشیدن، شستشو کردن، ریختن سایر معانی: (شعر قدیم)، استحمام کردن، جاری بودن در امتداد چیزی، (اسکاتلند) پس مانده، ته مانده [عمران و معماری] گدازه