خرده فروشی، جز، جزئی، خرده فروشی کردن سایر معانی: خرده فروشی (در برابر: عمده فروشی wholesale)، تک فروشی، پیله وری، پیله وری کردن، خرده فروشی کردن یا شدن، تک فروشی کردن، (شایعه یا راز یا داست ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صرف کردن، خرج کردن، تمام شدن، صرف شدن، سودن سایر معانی: به پایان رساندن، تمام کردن، مصرف کردن، گساردن، تحلیل رفتن، فدا کردن، (پول) خرج کردن، (وقت) صرف کردن، گذراندن، سپری کردن، (پول یا وقت) ...
دور انداختن، چیز بی مصرف، چیز دورانداخته، چیز دورانداخته سایر معانی: 1- دور انداختن 2- حرام کردن، به هدر دادن 3- به بطالت گذراندن، اشغال، چیز دورانداخته، چیز بی مصرف، دور انداختنی، یکبار مصر ...
وسیلهای در هواگَرد که مواد منور را برای فریب موشکهای حرارتی دشمن به بیرون پرتاب میکند [حملونقل دریایی]
واژههای مصوب فرهنگستان
وسیلهای در هواگَرد که مواد منور را برای فریب موشکهای حرارتی دشمن به بیرون پرتاب میکند [علوم نظامی]