[نساجی] پشمی که از جسد حیوان مرده چیده شده باشد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساری، واگیر، مسری، فاسد کننده، عفونی، سام سایر معانی: آلودگر، گندآور، آلوده کننده، پلشتگر، شوخ آور، گندشی، واگیردار، (مجازی) همه گیر، رجوع شود به: infective
تهوع اور، بیزار کننده، بیمار کننده سایر معانی: ناخوشی آور، تهوع آور
غلط، نا درست، نا صحیح، ناخوش، ناسالم سایر معانی: بیمار، معیوب، سست، ناپابرجا، فاسد، خراب، آسیب دیده، نامستدل، نامعقول، غیر منطقی، (اقتصادی و غیره) پر مخاطره، بد، خلاف رویه [نساجی] معیوب-خراب ...
unsubstantial بی اساسی، بی اهمیتی، واهی
مریض، ناخوش، ناپاک، بدحال سایر معانی: بیمار، بیمارگونه