پیش بینی، وثیقه، هوشیاری، احتیاط، ملاحظه، احتیاط کاری، هوشیار کردن، اخطار کردن به سایر معانی: مصلحت اندیشی، دور اندیشی، عاقبت اندیشی، حزم، هشدار دادن، به احتیاط دعوت کردن، حواس جمعی، هشیاری، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیش بینی، بصیرت، دوراندیشی، مال اندیشی سایر معانی: آینده نگری، احتیاط، پایان بینی [عمران و معماری] دید به پیش - دید جلو
سرافکندگی، فروتنی، خشوع سایر معانی: پستی
بی خردی، بی ملاحظگی، بی احتیاطی، بی عقلی سایر معانی: بی مبالاتی، نادوراندیشی، بی زینشی، ناهوشکاری، بدداوری
پیش بینی، احتیاط، ژرفی، حزم، اقدام احتیاطی، احتیاط کردن سایر معانی: عامل احتیاطی، هوشکاری، از پیش مواظب بودن، پیش هشیاری، پیش آمایی [برق و الکترونیک] احتیاط [حقوق] احتیاط، حزم، اقدام احتیاطی ...