بی قرار، هرزه، پر شهوت، نرم، لیز، گریز پا سایر معانی: بی ثبات، لغزنده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
نقض عهد، خیانت، غدر، پیمان شکنی، بی دینی سایر معانی: نابکاری، نق عهد
نهانی، زیر جلی، فراروی سایر معانی: از زیر (با حرکت دست از زیر شانه یا مچ)، رجوع شود به: underhanded، حقه بازی، تقلب و تزویر، درنهان، به پنهانی