درست پیش بینی کردن، 1- یادآور بودن، بیاد انداختن 2- بیادآوردن، به خاطر آوردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ازمودن، باز جویی کردن، معاینه کردن، بازرسی کردن، امتحان کردن، ازمون کردن سایر معانی: آزمون کردن، آزمودن، بررسی کردن، وارسی کردن، بازبین کردن، سنجیدن، دید گری کردن، تحقیق کردن، وارسیدن [حقوق] ...
کاوش کردن، اکتشاف کردن، سیاحت کردن، پیگردی کردن سایر معانی: (سفر اکتشافی کردن) سیاحت کردن، بازدید کردن، گشتن، یابندگی کردن، یابیدن، جهان پژوهی کردن، گیتی پژوهی کردن، (بادقت مورد) بررسی و امت ...