نمودار گرد، نمودار مدور [کامپیوتر] نمودار کلوچه ای - نمودار کلوچه ای نوعی نمودار که شبیه به کیک است و اندازه نسبی زیر دسته های گوناگون یک کل را به طور گرافیکی نشان می دهد . [ریاضیات] نمودار ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
صورت، برنامه، فهرست، جدول، برنامه زمانی، جدول زمانی، فرانما، زمان بندی کردن، در برنامه گذاردن، برنامه ریزی کردن، صورت یا فهرستی ضمیمه کردن سایر معانی: (معمولا ضمیمه ی ورقه ی خرید یا وصیت نام ...
صفت، طرح، شکل، الگو، نونه سایر معانی: پیش نویس، مسوده، شکل واره، دیسه نما، نمودار، دیاگرام، مدل [کامپیوتر] طرح ؛ مدل ؛ شما ؛ الگو [ریاضیات] شکل، نمودار، طرح
خلاصه، شرح، زمینه، طرح، ملخص، مسوده، انگاره، طرح اولیه، طراحی کلیات، طرح خلاصه، نقشه ساده، پیش نویس ازمایشی، مسوده کردن، پیش نویس چیزی را اماده کردن، طراحی کردن، طرح ریزی کردن، طرح کردن سایر ...
1- با اشکال خواندن، بریده بریده خواندن 2- پی بردن، درک کردن 3- با دقت توضیح دادن
← نمودار هرتزشپرونگـ راسل [نجوم]
واژههای مصوب فرهنگستان
مجموعهای از خطوط ترسیمشده از مبدأها تا مقصدها که بیانگر حجم سفرهای هر مسیر است [حملونقل درونشهری - جادهای]
نموداری برای نمایش تندی جریانهای جزرومدّی و مدتزمان ایستاب برای بخش قابل توجهی از یک راهآب کِشندی [اقیانوسشناسی]
نموداری که ساخت سلسلهمراتبی واحدهای زبان بهویژه جمله را نشان میدهد [زبانشناسی]
نمودار دوبعدی بهصورت تابعی از رنگ چراغ و فاصلۀ بین چراغهای تقاطعهای متوالی مسیر شریانی، برای هماهنگی آنها، بهنحویکه بیشتر از زمان سبز استفاده شود [حملونقل ...
بازنمود گرافیکی ارتباطات تعادلی در فازهای یک سامانه [مهندسی بسپار]
نمودار دوبُعدی مختصات رنگ که از رسم کردن بعد فام در برابر نابی حاصل میشود و مکان هندسی طیف را نشان میدهد [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] ...