سحر، جادو، اعجاز سایر معانی: انجام دادن اعمال معجزه آمیز، فرجودگری، سحر و جادو، معجزه، کار خارق العاده، خرق عادت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سحر، جادو سایر معانی: معجزه، فرجود
جدی، وهمی، غیر طبیعی سایر معانی: عجیب و غریب، غیرعادی، ناروال، فوق العاده، ابر روال، اسرارآمیز، مرموز، (پهلوی) راز یک، رازگون، غریب، زیرک
عجیب و غریب، غیرزمینی سایر معانی: ناوابسته به کره ی زمین، فوق طبیعی، ماوراالطبیعه، اسرار آمیز، سری، شبح گونه
(نمایش تلویزیونی یا تئاتری و غیره) واریته، چندجوره
ماجرا جو سایر معانی: متهور، بی باک
متهور، خطر ناک، مخاطره امیز، پر مخاطره، با تهور سایر معانی: مخاطره آمیز، پرخطر، سیجناک، ریسک دار، آمد و نیامددار
ملاقات کننده، مهمان، زائر، دیدارگر سایر معانی: شبح، روح، مهاجر، سیاح، سیار
جادو گری، افسون گری، افسونگر، جادوگر سیاه پوست، افسون کردن سایر معانی: (مذهب برخی مردم افریقا و کارائیب که جادو و طلسم در آن نقش بزرگی دارد) ودو، کشیش ودو، طلسم ودو، چشم زخم، تحت تاثیر طلسم ...
تنورۀ خاک کاملا رشدیافته و معمولا کوتاهمدت [علوم جَوّ]
واژههای مصوب فرهنگستان