گریز، فرار، ترک خدمت، بی وفایی سایر معانی: ترک، رها (سازی)، فرار (از خدمت ارتش یا انجام وظایف)، قال گذاری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(ارتش) غایب بدون مجوز، غایب غیر موجه (awol هم می گویند)
غیبت، حالت غایب بودن سایر معانی: تمایل به غیبت، از کار گریزی، غیبت از کار یا مدرسه
رها سازی، ترک، خبط، فتور و سستی سایر معانی: دورافکنی، دوراندازی، متروکه سازی، واهشتگی، ول شدگی، بی صاحبی، ویرانی، ترک شدگی، قصور، کوتاهی (در انجام وظیفه)، پرویش، مسامحه، ولنگاری، سست کاری، ک ...
رهایی، گریز، فرار، فر، رستن، رهایی جستن، خلاصی جستن، جان بدر بردن، فرار کردن، گریختن، در رفتن سایر معانی: خلاصی، نجات، ورمالیدن، گالیدن، جان به در بردن، (از خطر) جستن، (آسیب و غیره) - ندیدن، ...
ترسویى، نامردى، پستى، ارتداد، برگشتگى