در موقعیت بسیار بدی قرار دادن، در معرض خطر (و غیره) قرار دادن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شاه بلوط اروپایی، رنگ خرمایی مایل بقرمز سایر معانی: قرمز آلبالویی، (کسی را در جزیره ی بی آب و علف رها کردن و رفتن - سابقا دزدان دریایی این کار را می کردند) یکه و تنها رها کردن، بی کس و کار گ ...
شایستگی، لیاقت، خدمت، استحقاق، سزاواری، استحقاق داشتن، سزاوار بودن، شایسته بودن سایر معانی: شایندگی، ارزش، نیکویی، خوبی، (چیز) ارزشمند، در خور قدردانی یا پاداش (و غیره)، (جمع) محسنات، نکات خ ...
خائن، میهن فروش سایر معانی: خیانتکار، وطن فروش، حاکم دست نشانده اجنبی
ادم ترسو، واگذارنده، ترک کننده، ادم بیوفا، ادم ترسو و بی اثر سایر معانی: (عامیانه) ضعیف النفس، بی استقامت، زود نومید، بی پشتکار، کسی که وسط کار ول می کند
ترسویى، نامردى، پستى، ارتداد، برگشتگى
ترک کردن، ول کردن، چشم پوشیدن سایر معانی: دست کشیدن (از)، رهاکردن، صرفنظرکردن، تسلیم کردن، واگذار کردن، از دست دادن، برگشتن [حقوق] صرفنظر کردن، ترک کردن، اعراض کردن، واگذار کردن، حقی را از خ ...
انکار کردن، منکر شدن، رد کردن سایر معانی: حاشا کردن، زیر (چیزی) زدن، باطل شمردن، نپذیرفتن، شانه خالی کردن، (ازدواج یا نامزدی را) لغو کردن، به هم زدن، جدا شدن [حقوق] رد و نفی کردن، انکار کردن ...
(قدیمی)، فراری، سرباز فراری، renegade مرتد، از دین برگشته
تنهایی سایر معانی: یکتایی، یگانگی، تکی، وحدت، انفراد، سادگی، بی تزویری
گوشه نشین، عابد، پرت، منزوی، تک، منفرد، مجرد، تنها سایر معانی: یکه و تنها، فقط، فرد، منحصر بفرد، یگانه، دور افتاده، خلوت، (گیاه شناسی) تک رست، (جانور شناسی) تک زی، غیر اجتماعی
تنهایی، خلوت، انفراد، جای خلوت سایر معانی: انزوا، تک زیستی، گوشه نشینی