فساد، رشوه خوارى، تباهى
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گناه، جرم، جنایت، بزه، تبه کاری، تقصیر، بدکاری سایر معانی: بزهکاری، فژاکن، لغزش (اخلاقی)، (عامیانه) قابل تاسف، دریغ آمیز، جای تاسف [حقوق] جنایت، جرم، تبهکاری
انحطاط، فساد سایر معانی: فرود افت، تبهگنی، تنزل، فرایند وازایایی [شیمی] چند حالتی بودن، هم ترازی، انحطاط [صنعت] درجازنی، تباهیدگی، انحطاط، دژنرگی [ریاضیات] تباهیدگی، تبهگنی، تباهی، انحطاط، ن ...
تبه کاری، بدکاری، ستمکاری، شرارت، وقاحت، هرزگی
نا پاکی، نا درستی، ناراستی، بی دیانتی سایر معانی: بی امانتی (واروی: probity)
فحشاء سایر معانی: هرزگی، فسق، شهوت پرستی