غرفۀ حاضریفروشی [گردشگری و جهانگردی] غرفه یا محلی در یک فروشگاه یا فروشگاهی که لبشورههایی، مانند گوشتهای نمکسودشده و ماهی و پنیر و سوسیسهای ورقه&zwn ...
واژههای مصوب فرهنگستان
ازروی بی نزاکتی، بدون رعایت نزاکت یا ظرافت، غیر محجومانه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
در موقعیت حساس
باز، ریشه، تکیه گاه، زمینه، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، مرکز، شالوده، ته، بناء، ته ستون، صدای بم، عنصر، فرومایه، خسیس، پست، بنیان نهادن، مبنا قراردادن، پایه زدن سایر معانی: پی، جرز، (نق ...
شکننده، ترد، بی دوام، زودشکن سایر معانی: سخت و خمش ناپذیر، (بیشتر در مورد صدا) زیر، بلند و تیز، (مجازی) آسیب پذیر، انعطاف ناپذیر، سرد و بی محبت، نوعی آب نبات ترد و آجیل دار [عمران و معماری] ...
پاکیزه، عفیف، طاهر، تمیز، پاک، صاف، زلال، نظیف، باطراوت، روشن، زدودن، منزهکردن، تنظیف کردن، پاک کردن، تمیز کردن، تصفیه کردن، درست کردن سایر معانی: سترده، مطهر، (از نظر اخلاقی) پاک، منزه، عار ...
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر سایر معانی: درشت دانه، نتراشیده و نخراشیده، غیر دقیق، لچر، پست، نامرغوب، بی نزاکت [عمران و معماری] درشت [نساجی] خشن - سفت - ضخیم [ریاضیات] درشت، ض ...
درشت، کودن، زمخت سایر معانی: احمق، بی شعور، نابخرد، نفهم، دیرفهم، پخمه، بدسلیقه، غیرحساس، پوست کلفت، خشن، خام
خطر ناک، خطیر، خوفناک سایر معانی: سیجناک، پر مخاطره [فوتبال] خطرناک- پرخطر
گران، لوکس، مجلل، تجملی، با شکوه، بسیار زیبا سایر معانی: دولوکس، پرزیب
روشن، شفاف سایر معانی: (نازک به طوری که اشیا در آن سوی آن به طور مبهم دیده شوند) فرانما، زلال، فراتاب، مبهم، گنگ، سربسته، نامشخص، تار
تند، بی ادب، بی نزاکت، بی ادبانه سایر معانی: ناراد، نارادانه