بی آب سایر معانی: (شیمی)، بدون آب [خودرو] بدون آب [شیمی] 1- بی آب، بدون آب 2- غیر هیدرات، عارى از آب متبلور [عمران و معماری] بدون آب [نساجی] بی آب - کاملا خشک ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شیرخشک [علوم و فنّاوری غذا] شیر کاملی که رطوبت آن کاهش یافته و بهصورت پودری با ماندگاری بسیار درآمده باشد
واژههای مصوب فرهنگستان
اخلاقا خشک، یابس، خشک، بی آب، خشک کردن، تشنه شدن، خشکانیدن سایر معانی: بدون آب، بی اشک، بی سرشک، کم باران، دچار خشکسالی، کم آب، تشنه، آب نیاز، خشکیده، (گاو و گوسفند و غیره که شیر نمی دهند) ب ...
غذای ناسالم، گنده خوراک، هله هوله
گلیسرید کربوکسیلیکاسید دارای چند پیوند دوگانه که از گرم کردن روغن کرچک تا سیصد درجۀ سلسیوس در مجاورت یک کاتالیزگر به دست میآید [گیاهان دارویی] ...