بی پول، کم پول
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] عدد ناقص
[شیمی] مولکولهای با کمبود الکترون
عدد ناقص [ریاضی] عدد صحیح مثبتی که مجموع همۀ مقسومعلیههای آن، شامل 1 و بهجز خودش، از خودش کمتر شود
واژههای مصوب فرهنگستان
ناقص، نا تمام، ناکامل، از بین رفتنی سایر معانی: نابسمند، کم دار، کاستی دار، معیوب، ناهام [برق و الکترونیک] ناکامل
نامساعد، نابسنده، غیر کافی سایر معانی: ناکافی، کم، بی صلاحیت، بی لیاقت، ناشایسته [ریاضیات] ناکافی
بطور نامناسب، ازروی بی کفایتی، بطور غیر کافی
رجوع شود به: piddling
غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب سایر معانی: دیر یاب، تنگیاب، بسیار خوب، عالی، استثنایی، بی نظیر، کم سان، کم مانند، کم چگالی، ناچگال، کم تراکم، (مهجور) پراکنده، (به وی ...
کم، غیر کافی، اندک قلیل سایر معانی: ناکافی، نابسنده، اندک، قلیل، دور از هم، تنک، کم پشت، کوچک، تنگ و تاریک، کم فضا، بسته
گیج، مزخرف، احمق، کند ذهن، خیره سر، سبکسر، سفیه، خنگ، نفهم، دبنگ سایر معانی: کودن، کم هوش، دیرآموز، پخمه، خرفت، دخو، هالو، احمقانه، نابخردانه، ابلهانه، بی روح، کسل کننده، خسته کننده، واژه ی ...
ترکیبی که در آن برای تشکیل پیوندهای شیمیایی، الکترونهای کمتری، در مقایسه با آنچه لازم است، وجود دارد [شیمی]