رمزگشایی کردن [رایانه و فنّاوری اطلاعات] تبدیل کردن متن رمز به متن آشکار با استفاده از خوارزمی/ الگوریتم رمزنگاری و کلید
واژههای مصوب فرهنگستان
1- روشن و آشکار کردن یا شدن 2- (پس از طوفان یا هوای ابری) صاف شدن (آسمان)، آفتابی شدن 3- شرح دادن (به وضوح) 4-درمان کردن، منظم کردن، گشودن، رفع کردن، باز شدن، روشن شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
(به خاطر شلوغی یا انباشتگی) کم جا، تنگ، شلوغ، انباشته، چپانده، به هم چپیده
مبهم، مرموز، معمایی سایر معانی: معماسان، پیچیده و گیج کننده، سردرگم کننده، توضیح ناپذیر، اسرارآمیز (enigmatical هم می گویند)
توضیح، شرح، بیان، تشریح
روشن، خوانا سایر معانی: (خط و غیره) خوانا
روشنی، وضوح، شفافیت
روشنی، وضو، شفافیت
زیرکی، روشن بینی، وضوح، روشنی، صراحت، تیز بینی، شفافی، روش فکری سایر معانی: عاقلی
خوانا، قابل خواندن، خواندنی سایر معانی: سزاوار خواندن، خوانا (legible هم می گویند)
حل کردن، رفع کردن، فیصل دادن، فیصله کردن، باز کردن، گشادن سایر معانی: (مسئله و غیره) حل کردن، پژنگ یافتن، پاسخ یابی کردن، جواب پیدا کردن، راه حل پیدا کردن، چاره جویی کردن، راهیابی کردن [نساج ...
1- با اشکال خواندن، بریده بریده خواندن 2- پی بردن، درک کردن 3- با دقت توضیح دادن