فرض کردن، سنجیدن، رسیدگی کردن، مطرح کردن، تفکر کردن، ملاحظه کردن، تعمق کردن سایر معانی: موردملاحظه قرار دادن، غور کردن، مورد مطالعه قرار دادن، سگالیدن، مداقه کردن، به حساب آوردن، در نظر گرفت ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قلاب، چنگ، گلاویزی، دست بگریبانی، محکم نگاه داشتن، دست بگریبان شدن، گلاویز شدن سایر معانی: دست به یقه شدن، دست به گریبان شدن، مقابله کردن، پیکار کردن، چنگاله (میله ای که سرش مجهز به یک چنگال ...
حل کردن، رفع کردن، فیصل دادن، فیصله کردن، باز کردن، گشادن سایر معانی: (مسئله و غیره) حل کردن، پژنگ یافتن، پاسخ یابی کردن، جواب پیدا کردن، راه حل پیدا کردن، چاره جویی کردن، راهیابی کردن [نساج ...
نظارت کردن، رسیدگی کردن، برنگری کردن سایر معانی: سرپرستی کردن، مباشرت کردن، اداره کردن