تلفات، مرگ ومیر سایر معانی: تلف شدگی (تلفات)، مرگ (در اثر جنگ یا فاجعه)، کشته، میر، هلاکت، مرگی، مرگباری، کشندگی، مهلک بودن، مرگ آفرینی، شومی، بدیمن بودن، بدفرجامی، سرنوشت بد، مقدر شده، تقدی ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرگ اوری، کشنده بودن
مرگ ومیر، بشریت، میرش، متوفیات سایر معانی: میرایی، مرگ پذیری، فناپذیری، میرندگی، شمار یا میزان شکست ها و ناکامی ها، انسان ها، آدمیزادگان، بشر، میزان (یا درصد) مرگ و میر (death rate هم می گوی ...
تاریخ یا موعد معین (که مثلا خاتمه ی طرح بر آن هدف گیری شده)، آماج زمان
(ارتش) ساعت صفر، هنگام آغاز (عملیات)، آغاز هنگام، سر هنگام، هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی، لحظه شروع ازمایشات سخت، لحظه بحرانی