خسیس، بخیل، ادم خسیس، لئیم، ادم جوکی سایر معانی: آدم بدخلق، جوکی، بدعنق، زودخشم
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ادم ترشرو، خارچنگ، سرزنش کننده، سیب صحرایی، سرطان، خرچنگ، جر زدن، خرچنگ کردن، باعی تحریک و عصبانیت شدن سایر معانی: (جانورشناسی) خرچنگ (از راسته ی decapoda - دارای پنج جفت پا هستند که جفت اول ...
[عمران و معماری] کفشک
خسیس، بی قوت، فقیر، تنگ چشم سایر معانی: تهیدست، بی چیز، آس و پاس، ممسک، جوکی
(آمریکا - خودمانی) ترشرو، تندخو، بد خلق، عبوس، اخمو، دمغ