رهایی، خلاصی، فراغت، نجات، رهایی دادن، خلاص کردن، نجات دادن، رهانیدن سایر معانی: بوختن، رهایش، نجات بخشی، (حقوق - شخص یا مال حبس شده را) به زور آزاد کردن، تمرد کردن، تمرد (نسبت به قانون) ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
قطار نجات [حملونقل ریلی] قطاری که برای بازیابی قطار یا خطنورد سانحهدیده و نجات سرنشینان آن به کار میرود
واژههای مصوب فرهنگستان
جستوجو و نجات [حملونقل دریایی] عملیات جستوجو و یافتن شناورها و افراد و کمک به آنها در مواقع اضطراری
(گیاه شناسی) قستوک گوسفندی، علف بره (festuca ovina)
نشانۀ دیداری [شنواییشناسی] هر ایما یا وضعیت یا حالت چهره که زبان گفتاری را تقویت کند
هم دست، کمک، یاری، یاور، حمایت، مساعدت، مدد کار، معونت، کمک کردن، یاری کردن، مساعدت کردن، حمایت کردن، پشتیبانی کردن سایر معانی: همدستی، همیاری، معاضدت، ور دست، معاون، دستیار، پیشکار، وسیله ی ...
امبولانس، بیمارستان سیار سایر معانی: (در اصل) بیمارستان سیار، بوسیله امبولانس حمل کردن
گویمیز [ورزش] نام عمومی هرنوع بازی که با گوی و چوب روی میز ماهوتپوش انجام میشود |||متـ . بیلیارد
راهنما، اثر، نشان، گوی، رشته، گره، کلید، گلوله نخ، مدرک، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن، گلوله کردن سایر معانی: (در حل مسئله یا راز) کلید، مفتاح، سر نخ، سررشته، برگه، قرینه، (امریکا - عامیانه ...
حلقه، پیچ، پیچیدگی سایر معانی: هم پیچش، همتابی، درهم پیچیدگی، چنبرش، پیچش [کامپیوتر] همتایی ؛ پیچش - نوعی محاسبه ی پردازش تصویر که توسط یک ماتریس شرح داده می شود، با این فرض که می خواهید جزئ ...
تعریف، تعیین سایر معانی: معنی، چم، تعیین (حدود چیزی)، شرح، بیان، توضیح، روشن سازی، شناسایی، شناسانش، (ضریب قدرت عدسی و عینک) قدرت، (عکس و غیره) میزان وضوح، میزان آشکاری، روشنی [سینما] کیفیت ...
رهایی، رستگاری، خلاصی، فراغت از زایمان، خلاص سایر معانی: وارستگی، نجات، رهایش، آزادی