واضح، شفاف، بلورین، متبلور سایر معانی: بلورسان، بلور مانند، روشن، فرانما، زلال، بلوردار [شیمی] 1- بلورین، بلورسان، بلور مانند 2- روشن، فرانما، شفاف، زلال 3- بلوردار 4-داراى ساختمان بلورى، بل ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خبر، اعلامیه، اشاره، نامه، بیانیه، فاش، بارز، ساطع، ظاهر، اشکار، معلوم کردن، ظاهر ساختن، بازنمود کردن، اشکار ساختن، اعلامیه دادن، فاش کردن سایر معانی: آشکار (از نظر بینایی یا تفکر)، واضح، رو ...
صریح، روشن، واضح، شفاف سایر معانی: سلیس
روشن، پیدا، نا پیدا، شفاف، فرانما، نور گذران، پشت نما سایر معانی: (آنچه که از ورای آن می توان دید) ترا نما، ترا پیدا (در برابر: نور تراو translucent)، نازک، بدن نما، واضح، مبرهن، آشکار، هوید ...