[عمران و معماری] خرد شده [زمین شناسی] خرد شده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[عمران و معماری] مقاومت خرد شدگی [زمین شناسی] مقاومت خرد شدگی
[نفت] منطقه ی خردشدگی
شلوق ,پرچمعیت
شکست خورده سایر معانی: شکست دادن، هزیمت، مغلوب ساختن شکست، از شکل افتاده گی، بی قوارگی
خراب، مخروب سایر معانی: ویران
(خودمانی) مست