معنی

[عمران و معماری] خرد شده
[زمین شناسی] خرد شده

دیکشنری

خرد شده
فعل
crushله شدن
vanquish, crush, gain victory overپیروز شدن بر
relent, pass off, shrink, crush, abate, dwindleخرد شدن
push, press, squeeze, crush, shrink, tightenفشردن
squeeze, crush, press, wring, wrestچلاندن
crushبا صدا شکستن
defeat, outdo, smite, crush, skunk, trounceشکست دادن
press, crushفشار اوردن

ترجمه آنلاین

خرد شده

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.