غم انگیز، فجیع، محزون، حزن انگیز سایر معانی: وابسته به تراژدی، سوگ نمایشی، سوگمایشی (در برابر: شادمایشی comical)، (هنر و ادبیات) عامل سوگ انگیز
دیکشنری انگلیسی به فارسی
لگد، فشار دادن، پایمال کردن سایر معانی: لگد مال کردن، لگد کوب کردن، (زیر پا) له کردن، لگد کردن، (مجازی) زیر پا گذاشتن، تجاوز کردن، تباه کردن، تخطی کردن، (با گام های سنگین) راه رفتن (tramp هم ...
ساییدن، نرم کردن، بصورت پودر دراوردن سایر معانی: به صورت پودر درآوردن، گرد کردن، آرد کردن، کوبیدن و خرد کردن
جابجا کردن، از اسب افتادن یا پیاده شدن، از جای خود تکان دادن سایر معانی: از اسب فرو افکندن، اسب را از گاری یادرشگه باز کردن
موج، خیزاب، خیز، فر موی سر، دست تکان دادن، موجی بودن، موج زدن، تشکیل موج دادن سایر معانی: خیزه، آبخیز، فر، جعد، تاب گیسو، چین و شکن، پیچ و تاب، حرکت، تکان، جنب، جنباندن، نوسان، اهتزاز، نوسان ...