معنی
سایر معانی: خیزه، آبخیز، فر، جعد، تاب گیسو، چین و شکن، پیچ و تاب، حرکت، تکان، جنب، جنباندن، نوسان، اهتزاز، نوسان کردن، تکان خوردن، به اهتزاز درآمدن، پس و پیش رفتن، به نوسان درآمدن، تموج داشتن، خیزه داشتن، (با: at) دست تکان دادن، تکان دادن، پس و پیش بردن، به اهتزاز در آوردن، به نوسان در آوردن، فرفری بودن، چین و شکن داشتن، مجعد بودن، پیچ و تاب داشتن، فر زدن، مجعد کردن، (با تکان دادن دست یا پرچم و غیره) علامت دادن، اشاره کردن، هدایت کردن، (جمع - با: the) دریا، (نیروی دریایی امریکا) عضو وایوز (رجوع شود به: waves)
[عمران و معماری] موج
[برق و الکترونیک] موج اختشاش منتشر شونده ای که شدت آن در هر نقطه از محیط تابعی از زمان و شدت آن در یک نقطه معین تابعی از موقعیت آن است. موج می تواند الکتریکی، الکترومغناطیسی، آکوستیکی یا مکانیکی باشد. - موج
[مهندسی گاز] موج
[زمین شناسی] موج - (لرزه شناسی): یک موج لرزه ای. - (آب): یک حرکت نوسانی آب که توسط صعود و نزول متناوب یک سطح درون یا بر روی آب آشکار می شود.
[نساجی] موج
[ریاضیات] موج
[آب و خاک] موج