پیچیدگی، میل لنگ، هندل، دسته محور، بست زانویی، ادم پست فطرت، محوردارکردن، خم، کج، خم کردن، کوک کردن، دسته دار شدن سایر معانی: (عامیانه) آدم عجیب و غریب، کوته فکر و خودرای، آدم غد، (نادر) ویژ ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[خودرو] بازوی میل لنگ
محل اتصال میل لنگ، جای میل لنگ سایر معانی: (مکانیک) کارتر (اتومبیل)، پوشش میل لنگ، محفظه ی میل لنگ [خودرو] کارتر یا کارتل.مخزن روغن در موتورها
انگشتی میللنگ [قطعات و اجزای خودرو] بخش استوانهای هریک از لَنگهای میللنگ که ازطریق یاتاقان متحرک میللنگ به سر بزرگ دستهپیستون وصل میشود ...
واژههای مصوب فرهنگستان
میللنگ [قطعات و اجزای خودرو] محور اصلی موتورهای درونسوز که دارای یک یا چند لَنگ است و حرکت رفتوبرگشت پیستونها را به حرکت چرخشی تبدیل میکند ...
میل لنگ سایر معانی: (مکانیک - اتومبیل) میل لنگ، میله لنگ [نساجی] میل لنگ
وزنۀ تعادل میللنگ [قطعات و اجزای خودرو] هریک از وزنههای متصل به میللنگ که سبب تعادل دینامیکی مجموعۀ میللنگ و پیستون میشود ...
یاتاقانگرد میللنگ [قطعات و اجزای خودرو] یاتاقانگردی که بر روی محور اصلی قرار دارد و در یاتاقان ثابت میللنگ میچرخد ...
کاسهنمد میللنگ [قطعات و اجزای خودرو] قطعهای نفوذناپذیر برای جلوگیری از نشت روغن از اطراف میللنگ
یاتاقان متحرک میللنگ [قطعات و اجزای خودرو] یاتاقان دوتکهای که بر روی انگشتی میللنگ و داخل سر بزرگ دستهپیستون قرار دارد ...
[نفت] تلمبه زنی مرکب
(قدیمی) هر چیزی که پر از پیچ و خم باشد، چیز پرپیچ و تاب