معنی

پیچیدگی، میل لنگ، هندل، دسته محور، بست زانویی، ادم پست فطرت، محوردارکردن، خم، کج، خم کردن، کوک کردن، دسته دار شدن
سایر معانی: (عامیانه) آدم عجیب و غریب، کوته فکر و خودرای، آدم غد، (نادر) ویژگی (در طرز حرف زدن یا اندیشه و غیره)، رفتار عجیب و غریب، زیاده روی، افراط، (مکانیک) لنگ (میله ی کجی که حرکت چرخشی را به حرکت پس و پیش تبدیل می کند یا بالعکس)، بازو، بازویی، دسته ی محور، کژدست، آدم کج خلق، کژخوی، بدعنق، (قدیمی) کژی، خمیدگی، خمش، تاب، (نادر) هوس، بوالهوسی، هوسبازی، (مکانیک) به شکل لنگ (یا میل لنگ یا کژدست) درآوردن، (مکانیک) به کار انداختن یا راندن (به کمک لنگ یا کژدست)، (نادر) کژدست دار (یا میل لنگ دار) کردن، دارای بازویی کردن، هندل زدن، (با هندل زدن) روشن کردن، (برای به کار انداختن موتور) چرخاندن، (مهجور) پیچ و تاب خوردن، زیگ زاگ رفتن، (ناو دریایی و هوایی) دارای احتمال چپه شدن، نامتعادل، تلوتلو خور، ناپایست، (محلی) سرحال، پرشور، سرزنده، پراشتیاق
[سینما] حرکات دوربین فیلمبرداری
[مهندسی گاز] میل لنگ، دسته محور
[ریاضیات] دسته ی محور، لنگر، دسته، تنه، بازو، دسته ی لنگ، میل لنگ

دیکشنری

میل لنگ
اسم
bent, bend, curve, crank, flexure, arcخم
crankshaft, crankshaft, crank, drive shaftمیل لنگ
crank, winch, tumultهندل
crankدسته محور
crankبست زانویی
crankادم پست فطرت
crankمحوردارکردن
complexity, complication, convolution, intricacy, elaboration, crankپیچیدگی
فعل
bend, crook, flex, wry, crank, limberخم کردن
tune, crank, key, windکوک کردن
crankدسته دار شدن
صفت
crooked, lopsided, wry, crank, devious, indirectکج

ترجمه آنلاین

میل لنگ

مترادف

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.