عطش سایر معانی: قوه اکتساب، حس مال اندوزی، طمع فطری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از، طمع، حرص، خست، زیادهجویی سایر معانی: آز، آزمندی، طمعکاری، عشق به دارایی
حسادت، غبطه، رشک، غل، غیرت، غبطه خوردن، حسد بردن به سایر معانی: پژهان، مورد رشک، (هر چیز حسادت انگیز) رشک انگیز، مایه ی حسرت، رشک بردن، حسد ورزیدن، حسادت کردن، حسرت داشتن، دریغیدن، پژهان برد ...
از، طمع، حرص سایر معانی: آز، آزمندی، فزون خواهی، حریص بودن، طمع ورزیدن
حسادت، رشک سایر معانی: حسودی، رشکمندی، غیرت، مراقبت، حمیت
پستی، خاتوله، خست، خشک دستی، خبی، سفلگی، خسیسی سایر معانی: فرومایگی، گدا منشی
هرزگی، خارش، خارشک، حکه سایر معانی: pruriency خارش
هرزگی، خارش، خارشک، حکه سایر معانی: prurience خارش
از، درنده خویی، یغماگری سایر معانی: غارتگری
گناه، عیب، خطا، بزه، حرج، فسق، عصیان، معصیت، گناه ورزیدن، معصیت کردن، خطا کردن سایر معانی: مخفف: sine، (بیست و یکمین حرف الفبای عبری) سین، (مجازی یا به شوخی) خطا، تقصیر، اشتباه، گناه کردن [ک ...