مشاوره تجاوز [علوم سلامت] راهنمایی قربانیان تعرض یا تجاوز جنسی و حمایت از آنها
واژههای مصوب فرهنگستان
مشاورۀ راجرزی [روانشناسی] نوعی مشاورۀ ناهدایتگر که کارل راجرز آن را ابداع کرده است و مبتنی بر درک همدلانه و پذیرش چارچوب داوری مُراجع است ...
با هم مشورت (کنکاش) کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تذکر، نصیحت، راهنمایی، سرزنش دوستانه سایر معانی: پند، اندرز
نصیحت کردن، پند دادن، مشورت دادن، توصیه دادن، اگاهانیدن، قضاوت کردن، رایزنی کردن، خبر دادن سایر معانی: اندرز دادن، نظر دادن، توصیه کردن، آگاه کردن، آگاهانیدن، مشورت کردن با [حقوق] اعلام کردن ...
مشاور، رایزن، راهنما، رهنمون سایر معانی: رایزن، مشاور، راهنما، رهنمون [نساجی] مشاور
وکالت، وکیل مدافع، نمایندگی، وکیل سایر معانی: وکیل دادگستری، وکیل دعاوی، رایزن، مدعی [حقوق] وکیل
مدافع، وکیل مدافع، وکیل دعاوی، وکیل مشاور سایر معانی: (انگلیس - وکیلی که حق حضور در دادگاه و دفاع را دارد - مقایسه شود با: solicitor) وکیل مدافع، وکیل قانونی (امریکا: lawyer)
روشن کردن، تعلیم دادن، روشنفکر کردن سایر معانی: (با دادن فهم و دانش و غیره) راهیاب و رستگار کردن، روشن ضمیر کردن، روشندل کردن، وارستن، آزاده کردن، (قدیمی) نورانی کردن، پر نورکردن، شیرفهم کرد ...
خبر، اطلاع، اخبار، سوابق، اطلاعات، مفروضات، سراغ، معلومات، اگاهگان، پرسشگاه، استخبار سایر معانی: مطلع سازی، آگاهی، آگهداد، دانش، آموخته، داده(ها)، دانستنی(ها)، (میز یا اداره یا جایی که به پر ...
راهنمایی کردن، تعلیم دادن، یاد دادن، اموختن به، اموزاندن سایر معانی: آموزاندن، تدریس کردن، پرهیختن، اطلاع دادن، آگاهی دادن، رهنمود دادن، دستور دادن، فرمان دادن، تعلیم دادن به، یاد دادن به ...
اسب اموخته، اداره کردن، ضبط کردن، سرپرستی کردن، از پیش بردن، گرداندن، مباشرت کردن سایر معانی: سامان گری کردن، مهارکردن، (حرکت چیزی را) کنترل کردن، واپاد کردن، (نادر) با دقت به کار بردن یا اس ...