نازپرورده کردن، نوازش کردن، نیم پز کردن، اهسته جوشاندن یا پختن، بادقت زیاد بکاری دست زدن سایر معانی: (در آب گرم ولی نه آب جوش) آب پزکردن، تخم مرغ را آب پز کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شوخی کردن، رها ساختن، مخالفت نکردن، مخالف نبودن، افراط کردن، نرنجاندن، زیادهروی کردن، دل کسی را بدست اوردن سایر معانی: لوس کردن، ننر کردن، سختگیری نکردن، به میل کسی رفتار کردن، به میل خود رف ...
زیاد ازاد گذاردن، افراط ورزیدن
بناز پروردن، متنعم کردن سایر معانی: لوس کردن، ننر کردن، ناز نازی بار آوردن، ناز پرورده کردن، برآورده کردن، اقناع کردن، سیراندن، (در اصل) به حد اشباع خوراندن یا اقناع کردن، (از چیزی) زده کردن ...