همبسته سایر معانی: همبسته [برق و الکترونیک] همبسته [ریاضیات] هم بسته، وابسته، همبسته، قرینه [آمار] همبسته
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] اعداد تصادفی ناهمبسته
[زمین شناسی] متغیرهای تصادفی ناهمبسته [ریاضیات] متغیر های تصادفی نا همبسته [آمار] متغیّرهای تصادفی ناهمبسته
[ریاضیات] متغیر های ناهمبسته
عملی، کابردی، کاربسته، بکاربرده، وضع معموله، برای هدف معین بکار رفته سایر معانی: کاربردی، عملی (در مقابل: نظری یا ناکاربردی (theoretic(al)، بکار بردنی، بکاربرده شده [نساجی] کاربردی - عملی [ر ...
(verb transitive) مقایسه کردن، سنجیدن، برابر نهادن، مقابله کردن، تطبیق کردن (as) compared with در مقایسه با، در سنجش با (verb transitive) تشبیه کردن، ماننده کردن، قیاس کردن (verb transitive) ...
جفتی، وابسته به هم، لازم و لزوم سایر معانی: وابسته به همبستگی یا بستگی، همبسته، متضایف، قرینه، (دستور زبان) همبسته ساز، جفته، وابسته بهم، لازم وملزوم
متشکل، سازمان یافته سایر معانی: سازمان یافته، متشکل
مناسب، مطابق، وابسته، مربوط، وارد سایر معانی: مطرح [حسابداری] مربوط بودن [حقوق] ذیربط، مربوط، مناسب - ارتباط، مناسبت