بار، بار کشتی، محموله دریایی سایر معانی: محموله، بار (به ویژه بار کشتی و هواپیما و ترن و کامیون)، فرسته، pl بارکشتی [عمران و معماری] بار [صنعت] محموله، کالا، بار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مطلب، فقره، موضوع، موضوع اصلی سایر معانی: مطالب مورد بحث، موضوعات کتاب، مواد مورد تدریس [حقوق] موضوع
بی کار، خالی، اشغال نشده، بی متصدی، بلاتصدی سایر معانی: تهی، ونگ، تهیک، فارغ، (وقت) آزاد، گنگ، بی بیان، بدون حالت، بی خیال، منگ، ابله، بی خرد، تهی مغز [ریاضیات] خالی