معنی

بی کار، خالی، اشغال نشده، بی متصدی، بلاتصدی
سایر معانی: تهی، ونگ، تهیک، فارغ، (وقت) آزاد، گنگ، بی بیان، بدون حالت، بی خیال، منگ، ابله، بی خرد، تهی مغز
[ریاضیات] خالی

دیکشنری

خالی است
صفت
empty, vacant, hollow, void, unoccupied, unloadedخالی
vacantبی متصدی
vacant, voidبلاتصدی
unoccupied, tenantless, vacantاشغال نشده
unemployed, idle, workless, briefless, vacantبی کار

ترجمه آنلاین

خالی

مترادف

متضاد

واژه‌های مشابه

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.