جزء سازنده [شیمی] هریک از مواد موجود در یک ساختار شیمیایی یا آلیاژ
واژههای مصوب فرهنگستان
جزء سازنده [مهندسی بسپار] هریک از مواد موجود در یک ساختار شیمیایی یا آلیاژ
جزء سازنده [مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] هریک از مواد موجود در یک ساختار شیمیایی یا آلیاژ
[حسابداری] شرکتهای ترکیب شونده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[زمین شناسی] سازنده های فرار ماده ای که ابتدا یکی از اجزای ماگما بوده ولی بعدها و طی فرآیند تبلور، به گونه ای از آن جدا شده است که در ترکیب سنگهای حاصل از تبلور نیز دیده نمی شود.
(زبان شناسی) سازه ی پیاپی، سازه ی بلافصل
وابسته بودن، تعلق داشتن، مال کسی بودن سایر معانی: (با to) متعلق بودن به، مال کسی یا جایی بودن، عضو بودن، وابسته بودن به، رابطه داشتن با، جزو چیزی بودن [ریاضیات] متعلق بودن، تعلق داشتن ...
انتخابی، گزینشی سایر معانی: انتخاباتی، گزینگانی، اختیاری، (آموزش) اختیاری، کلاس گزینشی، (نادر - دارای تمایل به ترکیب شدن یا جذب کردن برخی مواد در مقایسه با مواد دیگر) تمایلی، خواهانی، استعدا ...
گزینگر سایر معانی: وابسته به انتخابات (گزینگان) یا انتخاب کنندگان (گزینگران)
جوهر فرد، اصل، اساس، عنصر، جسم بسیط، محیط طبیعی، اخشیج سایر معانی: (هر یک از چهار عنصر آب، آتش، هوا و خاک که در قدیم همه ی اجسام را متشکل از آن می دانستند) آخشیج، (هر یک از این چهار عنصر به ...
ترکیب، جنبه، خط، خاصیت، چهره، خصیصه، خصوصیات، طرح صورت، ریخت، نمایان کردن، بطور برجسته نشان دادن سایر معانی: (در اصل) قیافه، شکل، نما، ظاهر، دیس، نمایه، اندام، (جمع) سیما، پک و پوز، وجنات (و ...
جزء، جزء ترکیبی، ذرات سایر معانی: (جزیی از یک چیز مرکب) جز، جز ترکیبی، جز مقوم، پاره، پاژ، فرشیم، در جمع اجزاء، داخل شونده، عوامل، عناصر [عمران و معماری] جزء متشکله - ماده متشکله [ریاضیات] ج ...