خبره سایر معانی: (بیشتر در امور هنری یا وابسته به ذوق و سلیقه) خبره، وارد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جمال پرست، طرفدار صنایع زیبا سایر معانی: عاشق هنر و زیبایی، زیباشناس، esthete : طرفدار صنایع زیبا
عتیقه شناس، متخصص در اثار هنری سایر معانی: (به ویژه در هنر و کارهای دستی) خبره، هنرشناس
(انگلیس - عامیانه) ماهر، دارای ید طولی (در کاری)، صد مرده حلاج
شکم پرست، ادم خوش گذران و عیاش سایر معانی: (کسی که از خوراک خوب لذت می برد و تفاوت های ظریف خوراک ها را درک می کند) خوراک گرای، خوراک شناس، پیرو عقیده اپیکور، ابیقوری
بازبین، منقد ادبی، بازبین گر سایر معانی: نقدگر (به ویژه نقدگر آثار معاصر در مجلات و روزنامه ها)، منتقد، هنرسنج
متخصص، ویژهگر، ویژه کار سایر معانی: ویژه کار، ویژه گر، متخصص [حسابداری] کارشناس [نساجی] کارشناس - متخصص