دیدنی، قابل دید سایر معانی: دیدنی، قابل دید
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جدا کردن، تجزیه کردن، توقیف کردن سایر معانی: رجوع شود به: sequester، مصادره
گروه، دسته، ادم بی بند و بار، دزدکی حرکت کردن، از زیر مسئولیت فرار کردن سایر معانی: کمین کردن، مخفیانه اقدام کردن، پاورچین رفتن، (انگلیس) از زیر کار در رفتن، تن به کار ندادن، خود را به مریضی ...
خفه کردن، خفه شدن، خاموش کردن، در دل نگاه داشتن سایر معانی: از هوا محروم کردن، (مجازی) دلگیر بودن، دچار خفقان کردن، دچار نفس تنگی کردن، (کاملا) پوشاندن، (به سرعت و کاملا) شکست دادن، منکوب کر ...
رمز، حیله، خدعه، شیادی، بامبول، شعبده بازی، فوت و فن، لم، نیرنگ، حقه، خار کردن، حیله زدن، بامبول زدن، حقه بازی کردن، شوخی کردن سایر معانی: شیطنت، دست انداختن، کلک، شیله، گول زنی، فریب، حقه ب ...
بی کلاه، سر برهنه، بی پوشش، بی حفاظ، بی سقف
نهانی، زیر جلی، فراروی سایر معانی: از زیر (با حرکت دست از زیر شانه یا مچ)، رجوع شود به: underhanded، حقه بازی، تقلب و تزویر، درنهان، به پنهانی
حجاب دار، روبند زده، روگرفته، پوشیده، مستور، نهان، مبهم، در لفافه
پنهان ساختن چیزی برای حفاظت در برابر عملیات دیدبانی یا مراقبت دشمن [علوم نظامی]
واژههای مصوب فرهنگستان