فریب دهنده، فریبکار سایر معانی: گول زننده، مغبون کننده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
متقلب، گول زدن سایر معانی: فریبکار
کذاب سایر معانی: دروغگو، کاذب، ناراستگو
کسیکه در دادگاه مغایر باسوگند خود دروه بگوید
اسب چموش، سیاه بند، رند، بذله گو، قاپ، قلاش، قاپنده، ادم دغل، حیوان عظیم الجثه سرکش، ناقلا، گول زدن، از علف هرزه پاک کردن، رذالت و پستی نشان دادن، هرس کردن سایر معانی: عیاش، شوخ، خوشگذران، ( ...
عابد ریاکار، خشکه مقدس، زهد فروش، مقدس ریایی سایر معانی: (نام شخصیت اول نمایشنامه ی مولیر) تارتوف، tartufe شخصیت نمایشنامه مولیر مقدس ریایی