[بهداشت] مراقبت همه جانبه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مفهوم کل [اصطلاحشناسی] مفهومی که در رابطه جزءوکل، کل محسوب میشود
واژههای مصوب فرهنگستان
فرهنگ جامع [علوم کتابداری و اطلاعرسانی] گونهای فرهنگ لغت بزرگ، دربرگیرندۀ اطلاعات بسیار زیاد
[حسابداری] مغایرت گیری جامع
بطورجامع ,چنانکه بسیاری ازچیزهازافراگیردیاشامل شود
جامعیت ,وسعت [زمین شناسی] جامعیت [صنعت] جامع و فراگیر بودن [ریاضیات] جامعیت
عدم جامعیت، محدودیت
مربوط به سرتاسر جهان، جهانی سایر معانی: جهانی (به ویژه در مورد کلیسا گفته می شود: کلیسای جهانی)، مربوط به سرتاسر جهان مخصوصا در موردکلیساها گفته میشود، عام
عمومی، جنسی، کلی، نوعی، وابسته به تیره سایر معانی: وابسته به یک نوع یا طبقه ی بخصوص، تیره ای، گروهی، (در مورد اجناسی که در سوپرمارکت ها می فروشند) بدون علامت تجارتی، بدون مارک، (زیست شناسی) ...
جهانی، سراسری، کروی سایر معانی: گرد، توپ مانند [کامپیوتر] همگانی، سراسری، کلی - (1) اصطلاح کلی به معنای قلمرو بسیار گسترده بر خلاف محلی . ( 2) مربوط به متغیری که نام آن به وسیله ی برنامه ی ا ...
خوب، زیبا، قشنگ، خوب سایر معانی: خوش قیافه، خوش ظاهر، معتنابه، کثیر، زیاد، عالی، مرغوب
وابسته به سازواره های همبسته، همه جانبه، کامل و همبسته، همادین، تمام گرانه، کل گرا، وابسته به همادگرایی (کل گرایی) [صنعت] کل نگر، جامع نگر، تمرکز بر روی ارتباط بین قسمت ها به عنوان بخشی از ک ...